الهه ی الهام
انجمن ادبی
« پادشاه»
از شوکت فرمانرواییها سرم خالی است من پادشاه کشتگانم، کشورم خالی است چابکسواری، نامهای خونین به دستم داد با او چه باید گفت وقتی لشگرم خالی است خونگریههای امپراتوری پشیمانم در آستین ترس، جای خنجرم خالی است مکر ولیعهدان و نیرنگ وزیران کو؟ تا چند از زهر ندیمان ساغرم خالی است؟ ای کاش سنگی در کنار سنگها بودم آوخ که من کوهم ولی دور و برم خالی است فرمانروایی خانه بر دوشم، محبت کن ای مرگ! تابوتی که با خود میبرم خالی است فاضل نظری نظرات شما عزیزان: دو شنبه 29 فروردين 1392برچسب:, :: 14:46 :: نويسنده : حسن سلمانی
موضوعات آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|